عاشقانه مامان و باباعاشقانه مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره
بابای دوقلوهابابای دوقلوها، تا این لحظه: 38 سال و 16 روز سن داره
مامان دوقلوهامامان دوقلوها، تا این لحظه: 33 سال و 17 روز سن داره

مامان و بابای دوقلوها

کمک های اولیه :)

سلام فندق مامان امروز یه کلیپ از وبلاگ خاله هدی برات میگذارم که تو هم یکمی کمک های اولیه رو از این خانم خوشگل یاد بگیری الهی اون لباشو ببوسم خانمی جیگر ...
8 آبان 1392

قربون تو و باباجونت

سلام آبنباتم هنوز مامان مریم دانشگاهه و دلش برای بابایی کلی تنگ شده با فکر به بابایی هست که تمام وجودمو پر از آرامش می کنم وگرنه از خستگی دق می کردم عزیزکم می دونی چی منو دوباره کشوند این جا تا برات بنویسم این عکس بامزه که باعث شد توی دلم یه عالمه بخندم...     خدای من فکرشو بکن تو با باباجونت از این کارها بکنید قربونتون بشمممممممممم عاشقتونم ...
7 آبان 1392

دانشگاه نوشت

سلام عزیزکم گفتم برای این که برات به یادگاری بمونه از دانشگاه هم برات یه مطلب بگذارم الان مامان از صبح ساعت 9 اومده دانشگاه و تا ساعت 8 شب دانشگاهه بابا جونم رفته نیاسر تا پیگیر کار خونه باغ عمو اصغر باشه بابایی امروز خیلی خسته شده و مامان هم پیشش نخواهد بود تا خستگیشو از تنش دربیاره عاشق باباجونم و هر دومون عاشق تو نازدونه عزیزکم آرزوهای زیادی برای پیشرفت تو دارم ، آرزوهایی که خودم نتونستم در حق مامانی و بابایی برآورده کنم ولی هنوز در سعی این هستم که شادشان کنم با رسوندنشون به بزرگترین آرزوشون که اومدن تو فسقلی هستش قراره جشن تولد 50 سالگی مامانی ، کادوی تولدش اومدن تو در دل مامان باشه :) البته همه این ها به خواست خد...
7 آبان 1392

تولد محمدعلی

سلام ستاره شبم ستاره قشنگم چشمک بزن تا بخندم و مهتاب شبم (باباجونی) را شادمان ببینم در کنارم عزیزکم یه خبر خوب دارم برات.... نی نی عمو مهدی(پسرعموی باباجون) جمعه به دنیا اومد یه پسر خوشمل و ریزه میزه اسمش چیه؟  محمدعلی  البته فسقلی خوشگلم هنوز مامان و بابا این خوشمل پسر رو ندیدن و این عکس رو عمو علی(اون یکی پسرعموی بابا) گرفته خیلی دوست داشتنیه...خدا به مامان راحله و بابا مهدیش ببخشدش ایشالا تو هم یه روز دعوت میشی به دنیا عزیزکم ، قند عسلم ، جیگرطلا بقیه عکس هاشم برات می گذارم   خدایا مواظب همه ی نی نی ها باش ...
6 آبان 1392

باران

 سلام بارانکم امروز شهر حسابی بوی طراوت تو را داشت باران رحمت سراسر شهر را با عشق روشن کرد و بوی نم باران پاییز دلم را به سمت وبلاگ تو کشاند تو هم برای من و بابا ، باران رحمت و برکت خواهی بود آن لحظه ها که در اوج بی خوابی های وجود تو باشم ،شکر خواهم کرد و خدا کند قدرتی داشته باشم که گلایه ای نداشته باشم از گریه هایت ، از بی خوابی هایت گاهی حسابی دلم تو را می خواهد یک جمع سه نفره برای لذت بردن از زندگی می دانم که تو باران رحمت زندگی ما خواهی بود و ما با آغوشی باز به استقبالت خواهیم آمد و تنها بارانی هستی که بدون هیچ چتری در آغوشت خواهیم کشید و در دنیای تو پرواز خواهیم کرد و باز معصومیت کودکانه تو را یادآور وجودمان...
5 آبان 1392

**حرف دل**

این روزها هوا کم کم روبه خنکای زمستان می رود و من با وجود همسر مهربانم و یاد فرزندی که خواهم داشت گرما و طراوت بهاری دارم روزشماری های من برای آمدن نی نی هنوز آغاز نشده  و ما مامان و بابای آینده دوست داریم روی اخلاق و منش خود کار می کنیم و وجودمان را بزرگ می کنیم  تا از طرف خداوند لایق فرشته ای از فرشته هایش شویم آینده کم کم می آید و اینک باید حال را بسازیم تا وجودمان آماده شود برای پذیرفتن زیباترین آینده ها  کوچولوی مادر آن وقت که تو را در آغوش بگیریم ، می دانم برای من و پدرت بهترین و زیباترین لحظه زندگیمان خواهد بود  که تا ابد از یادمان نخواهد رفت  عزیز مادر برایمان دعا کن و ما هم تمام سعیمان ر...
4 آبان 1392

عید غدیر مبارک

سلامی به بلندای عظمت روز غدیر سلام به تمامی یاران علی(ع) سلام به جگرگوشه ی مامان و بابا که دوست دارم یکی از بهترین پیروان علی ابن ابی طالب(ع) باشی عیدت مبارک خوشگلم اگر بودی ، الان با هم جشن می گرفتیم و لباس های خوشگلت رو تنت می کردم تا بریم خونه ی مامانی ِمامان عزیز دل بابا ، باباجون رفته دیدنایی دوستان سیدش و من منتظرش میشم تا بیاد عزیزدلم نیت کردم اگر سال دیگه ، خداجون تو فرشته ی خوشگل رو بهمون بده یه عالمه مشکل گشا درست کنم و توی شهر پخش کنم البته دلم می خواد نذرمو زودتر از گرفتن خواسته ام ادا کنم هنوز به بابایی نگفتم ولی می دونم که او هم خیلی دوست داره عزیزم برای سالم اومدنت و صالح بودنت از جانمان ما...
2 آبان 1392